به گزارش آژانس خبری ملت آزاد آنلاین از دامغان، برخلاف خیلی از مهمانیها برای رفتن به منزل کربلای ابوالفضل، شور و شوق عجیبی داشتم، از لحظهای که “حاج شیخ حسن” تماس گرفت و گفت برای دیدن و تبریک تولد مسافر نورسیده میرویم، گویی دوباره عطر سیبی که در آن روز گرم تیرماه، موعد اولین دیدارمان استشمام کرده بودم، همه وجودم را فرا گرفت؛ از آن روز و آشنایی با او شاید مدت زیادی نگذشته، اما گویی سالهاست او را میشناسم، بهتر است بگویم عاشقانه میشناسم؛ آن روز کربلایی ابوالفضل به زادگاهش برگشته بود تا روی دستهای عشاق دارالمؤمنین، چون شهبازی خونین بال تا سراپرده جاودانگی بدرقه شود و اکنون دختر نازنینش خانه را به عطر حضورش مصفا کرده؛ گویا از هم اکنون زینب وار، پیام آور راه بابای شهیدش است.
قنوتی با بوی دلتنگی بابا
وارد خانه پدر خانم شهید گرانقدر ابوالفضل شهباز که شدیم، صدای الله اکبر اذان با گرمی سلام و احوالپرسیها در هم آمیخت؛ ایام شهادت بیبی دو عالم و ساعت به وقت محمد رسول الله و علی ولی الله؛ چه آغازی بهتر از یک نماز جماعت بی ریا؛ روی طاقچه ، چشمهای نافذ کربلایی ابوالفضل، مکبّر قَدقامتِ عشق بود و در هر قیام، روایتگر ایستادن پای عَلَمی که مَطلع حیاتش ایمان و قله اش شهادت است؛ نمازمان یک مأموم ویژه هم داشت، “آقا میعاد ” ، مرد این روزهای خانه کربلایی ابوالفضل، دوست داشتم بدانم در قنوت مصفایش چگونه با مهربانترین مهربانان سخن میگوید، اما نگفته پیداست ربنا آتنایش بوی دلتنگی بابا را میدهد.
بینامِ خوشنام | کوثر خانه شهید ابوالفضل شهباز
وارد شدن میزبان اصلی میهمانی، غنچه نوشکفتهی بیتِ معظمِ شهید والامقامِ نبرد با دژخیمان کودککش، روی دستهای مادر زهرا سیرتش، جمع را از جا بلند و عطر صلوات را در خانه گستراند؛ امام جمعه گشادهرو و با صفای شهر شهیدان او را در آغوش گرفت، پدرانه نوازش کرد و کلام وحدانیت رَبّ وَدود را در گوشهایش نجوا نمود، مسافر نورسیده گویی آن سوی پرده ادراک ، بابا را پیش از همه زیارت کرده و آمده بود به فضل خدا، نوید ” انا اعطیناک الکوثر” برای باغ مصفای این لاله سرافراز باشد؛ حاج شیخ حسن پرسید: نام این دردانه چیست؟ پدربزرگش با اشکی در چشم و شوقی در دل گفت: هنوز نامی برایش انتخاب نکردهایم، طی نامهای از حضرت آقا رهبر عزیزترازجانمان خواستهایم نام دختر کوچک ما را انتخاب کنند؛ در دل گفتم ” بینام خوشنام ” ؛ یا فاطمه الزهرا، یا بانوی بینشانِ همهی نشانهها از ازل تا ابد.
سفر عاشقانه کربلایی ابوالفضل از زیارت سقا تا پیشگاه خدا
پدربزرگ آقا میعاد، آقای اصحابی، برایمان روز شهادت کربلایی ابوالفضل شهباز را به واسطه روایت کرد؛ گفت: ” آن روز یکی از همکاران شهید، عازم مأموریتی برای مجلس بوده، به کربلایی ابوالفضل پیشنهاد میدهد که با هم بروند، ولی شهید بزرگوار میگوید اینجا کار نیمه تمامی دارم و یکی دیگر از همکاران به جای ایشان میروند و کمتر از 20 دقیقه بعد…؛ احساس میکنم این بزرگوار خود را آماده سفر اصلی کرده بود، زیرا چند وقت قبل از شهادت دِین خود هنگام عقد به همسرش که سفر به کربلای معلی بود را ادا کرد و سپس همگی به مشهد و زیارت حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) رفتند، با شروع جنگ همسر و فرزندش را به ما سپرد و به تهران برگشت و آنگاه در آخرین روز تهاجم دشمن به مولا و همنامش سقای دشت کربلا اقتدا کرد و در راه اطاعت از ولی زمان و دفاع از کشور به خیل آنان که همیشه زندهاند پیوست.”
تولدت مبارک خار چشمان دشمنان خدا
در این مهمانی با صفا و پیش چشم شهید کربلای ابوالفضل شهباز، همه بر دستهای کوچک فرشتهی نورسیده این باغ بهشتی، بوسه زدند از امام جمعه و فرماندار دامغان تا سید جلیل القدر آقا سید محمد شمسی پور؛ دعایشان را بدرقه زندگیاش کردند و مادر بزرگوارش که چون کوهی استوار، گام به میدان جهاد تبیین نهاده بود را خاضعانه ستودند؛ آنگاه حاج شیخ محمدحسن رستمیان همه را مهمان روضه زهرای مرضیه(سلام الله علیهما) کرد، گویی قطعه قطعه بندهای روضه، هدیهی متبرک بیبی برای شهباززادهی کوچک مهمانی ما و اشک های حاضران، صدقه سلامتی و عزت این بیت مکرم بود؛ دوست داشتم بگویم کربلای ابوالفضل، قدم نو رسیده مبارک پاسدار دلاور وطن؛ تولدت مبارک خار چشم دشمنان خدا ؛
عکس و گزارش جواد رمضانیان انتهای پیام/362/










دیدگاهتان را بنویسید